داستان مشاهیر آموزگار در انتظار صحنه

سالروز شهادت اندیشمند برزگ شهید مرتضی مطهری ، در تقویم رسمی کشور روز بزرگداشت مقام معلم است ، در ادامه مطلب منتشر شده پیرامون این روز ، در متن پیش رو مروری بر ادبیات ایران خواهیم داشت. در واقع هدف اصلی از این مرور ، تاکید بر اهمیت پرداختن به زندگی نویسندگانی که در بخشی از زندگی خود به عنوان معلم خدمت کرده اند ، بر صحنه نمایش است.

به گزارش مهرگان پرس،با این تاکید که زندگی  و شهادت ، شهید مرتضی مطهری اندیشمند صاحب قلم و موثر در جریان شکل گیری  پیروزی انقلاب اسلامی ظرفیت های بسیار برای پرداخت نمایشی دارد و روز گذشته در مطلبی با عنوان "مرگِ چنین خواجه نه کاری است خُرد" ، مروری بر آن داشتیم ، در مطلب پیش رو ده نویسنده ایرانی انتخاب شده‌اند که در کنار خلق آثار داستانی متعدد شغل آموزگاری را نیز  تجربه کرده‌اند.

ملاک انتخاب این افراد محسوس و ملموس بودن میزان تاثیری است که شغل آموزگاری بر خلق آثارشان داشته است. ضمن آنکه در این لیست بیش از همه آن دسته از چهره‌های ادبی تاریخ معاصر ایران مد نظر قرار گرفته‌اند که در طول دوران فعالیت هنری خود بیشتر بر خلق داستان تمرکز داشته‌اند. بدیهی است بسیار شاعران و ... صاحب نامی نیز بودند که شایستگی حضور در این لیست دهگانه را داشتند.

افزون بر آن در این لیست دهگانه نام اساتید دانشگاه و آن دسته از نویسندگانی که تنها به تدریس فن داستان نویسی پرداخته‌اند و معلم مدرسه نبوده‌اند نیز مشاهده نمی‌شود. در غیر این صورت نام نویسندگانی نظیر هوشنگ گلشیری و جمال میرصادقی و ...که چندین سال به عنوان مدرس فن داستان نویسی به تعلیم شاگردان پرشمار پرداختند نیز قابل طرح در میان سایر نام‌ها بود. همچنین تلاش کردیم در کنار افراد مشهور به نام نویسندگانی اشاره کنیم که در عین تاثیرگذاری بر ادبیات ایران و تعلیم به دانش آموزان فقیر و محروم این سرزمین، امروز آن‌چنان که باید در میان اهل ادب شناخته شده نیستند و یادی از آنها نمی‌شود.

مسلم است که زندگی هر کدام از این نویسندگان یا آثار مختلفی که خلق کرده‌اند می‌تواند به عنوان منبع اقتباسی برای ساخت آثار نمایشی متعدد مورد استفاده قرار گیرد؛ به ویژه آن دسته از آثاری که به طور مستقیم از تجربیات آموزگاری آنها تاثیر پذیرفته است. همچنین باید به این نکته اشاره شود که اسامی این ده نویسنده به ترتیب سن آورده می‌شود؛ به این معنی که نخستین نویسنده‌ای که به نام او اشاره می‌شود از همه مسن‌تر و آخرین نویسنده لیست از همه جوان‌تر است. با این توضیح کوتاه به سراغ ده  معلم نویسنده‌ می‌رویم .

جبار باغچه‌بان

جبار باغچه‌بان در سال ۱۲۶۸ خورشیدی در شهر ایروان (که آن روزها به روسیه تعلق داشت) متولد شد و از همان ابتدای دوران جوانی تمام وقت خود را صرف پرورش استعدادهای نهفته و شکوفا نشده کودکان کرد. او در قامت معلم به آنها آموزش داد، برایشان مدرسه ساخت، مدارس مختلف را اداره و مدیریت کرد، برای دانش آموزان این مدارس کتاب درسی تالیف کرد، برایشان نمایشنامه و قصه و شعر نوشت و نمایشنامه‌های خود را به کمک همسرش صفیه میربابایی (که او نیز آموزگار بود) برای کودکان اجرا کرد. این فعالیت‌ها تا روز پایانی زندگی باغچه‌بان ادامه یافت و تمرکز اصلی او از میانه‌ عمر به بعد بر آموزش کودکان استثنایی، به ویژه کودکان ناشنوا، قرار گرفت.

نخستین دست نوشته‌های باغچه‌بان در همان ایروان و در روزهایی منتشر شد که او حدود بیست و شش سال داشت. این دست نوشته‌ها که شامل دو داستان کوتاه و شعر مانند به نام‌های «قیزیللی یاپراق» و «بایرامچلیق» می‌شد به طور ویژه برای کودکان تهیه شده بود و نویسنده خوش ذوقشان آنها را با نام و نام خانوادگی اصلی خود یعنی جبار عسگرزاده به چاپ رساند. در آن زمان باغچه‌بان علاوه بر تدریس به کودکان با نشریات ایروان نیز همکاری می‌کرد. علاقه او به نوشتن، نقاشی کشیدن و چاپ نشریه موجب انتشار هفته‌نامه فکاهی «لک لک» در سال 1291 خورشیدی گردید. البته او پیش از انتشار هفته نامه لک لک بانی نشر دو هفته نامه فکاهی دیگر به نام‌های «ملا نهیب» و «ملا باشی» نیز شده بود.

باغچه‌بان در سی و چهار سالگی ناچار به ترک ایروان و بازگشت به زادگاه پدر خود یعنی ایران شد. وقوع انقلاب روسیه درگیری‌های متعدد قومی و مذهبی را در ایروان پدید آورد که ترکیب آنها با جنگ جهانی اول فضا را برای باغچه‌بان جوان و همسرش ناامن کرده بود. از سوی دیگر معلم خوش ذوق ساکن ایروان والدین خود را در درگیری‌های پردامنه و خونین ایجاد شده از دست داده بود و دلیلی برای ماندن در آنجا نداشت. از همین رو او و همسرش به ایران و شهر مرند آمدند تا شغل معلمی را در خانه جدید خود ادامه دهند. خلاقیت‌های باغچه‌بان در آموزش به کودکان در خانه جدید، که با نوشتن و اجرای نمایشنامه «خرخر» برای آنها همراه بود، پای او را به تبریز باز کرد. معلم جوان و پر انرژی با شروع قرن جدید کودکستان «باغچه اطفال» را در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در این شهر تاسیس کرد. در همین زمان بود که او نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه‌بان تغییر داد و به صرافت آموزش کودکان ناشنوا افتاد.

باغچه‌بان پس از آن راهی شیراز و تهران شد و خدمات مشابهی را در این دو شهر به کودکان ارائه داد. حاصل عمر پربار او علاوه بر خیل عظیم شاگردانی که تربیت کرد و اختراعی که به ثبت رساند (تلفن گنگ، نوعی سمعک استخوانی)، خلق انواع و اقسام داستان و نمایشنامه بود. نمایشنامه‌هایی نظیر «خانم خزوک» و «پیر و ترب» با ساختار موزیکال و داستان‌هایی مانند «بابا برفی» که تمام آنها برای کودکان نوشته شده‌ و در اکثر موارد حالتی مصور دارد و پر از تصویر و نقاشی است. جبار باغچه‌بان با وجود خدمات فراوانی که به ادبیات کودک ایران و سیستم آموزشی این سرزمین کرد در دوران زندگی خود آن گونه که باید قدر ندید و نامهربانی‌های فراوانی را تحمل کرد. البته این صابون به جامه اکثر اهالی شعر و ادب ایران خورده است و نوعی برخورد عادی و رایج در طول تاریخ این سرزمین محسوب می‌شود.

رسول پرویزی

رسول پرویزی که در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در تنگستان بوشهر متولد شد به محض پایان تحصیل در مقطع متوسطه شغل آموزگاری را برگزید و به تدریس در مدارس بوشهر پرداخت. البته او خیلی زود این شغل را رها کرد و برای کار در شرکت‌های دولتی راهی شیراز شد. تجربیات پرویزی از تدریس در مدارس بوشهر بعدها برای نوشتن داستان‌های کتاب «شلوارهای وصله‌دار» مورد استفاده قرار گرفت. این کتاب که از بیست داستان کوتاه تشکیل شده بود نخستین بار در سال ۱۳۳۶ خورشیدی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد. در آن زمان پرویزی در تهران به سر می‌برد و همکاری با نشریات مشهوری نظیر ایران ما و سخن را به عنوان نویسنده آغاز کرده بود.

کتاب شلوارهای وصله‌دار نه سال پس از چاپ نخست به چاپ سوم رسید و سه سال پس از آن یعنی در سال ۱۳۴۸ در قالب چاپ چهارم روی قفسه کتاب‌فروشی‌ها قرار گرفت. در این فاصله پرویزی دومین مجموعه داستان خود به نام «لولی سرمست» را منتشر کرد که چندان مورد استقبال قرار نگرفت. این کتاب آخرین تجربه پرویزی در دنیای داستان نویسی به شمار می‌رود و دو دهه پایانی عمر او بیش از وادی هنر و ادب در دنیای سیاست سپری شد. پرویزی نیز مانند بسیاری از نویسندگان هم‌نسل خود توجه ویژه‌ای به سیاست داشت . با این حال او برخلاف بسیاری از آنها در ردیف آن دسته از اهالی شعر و ادب قرار می‌گیرد که به جای مخالفت با حکومت، به بدنه سیاسی کشور پیوست.

رسول پرویزی به واسطه همکاری با «جهانگیر تفضلی» در نشریه «ایران ما» با «اسدالله علم» آشنا شد و تا پایان مرگ خود یکی از دوستان  نزدیک او باقی ماند. آشنایی با علم شکل متفاوت و جهت دیگری به فعالیت‌های سیاسی پرویزی داد و زمینه‌ساز کسب مقام‌های سیاسی  نظیر سناتوری و وکالت مجلس توسط او شد. در واقع او پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲مسیر جدیدی را در دنیای سیاست پیمود که با پیشینه چپگرای او کاملا متفاوت و حتی در تضاد بود. حرکت در این مسیر پرویزی را از دنیای روزنامه‌نگاری و ادبیات دور کرد و زمینه‌ساز فراموشی تدریجی او در میان اهالی ادب و هنر شد. با این حال تاثیر او بر نویسندگان هم‌نسل و نسل بعد غیر قابل انکار است. صادق چوبک حدود شش سال پس از چاپ کتاب شلوارهای وصله‌دار نخستین رمان خود یعنی «تنگسیر» را با الهام از داستان «شیر محمد» که یکی از داستان‌های کوتاه کتاب مذکور است خلق کرد. شاید بتوان ادعا کرد که شخصیت اصلی رمان تنگسیر یعنی «زار محمد» از تلفیق دو شخصیت تاثیرگذار مجموعه داستان شلوارهای وصله‌دار یعنی «زار صفر» و «شیر محمد» به وجود آمده است.

کتاب شلوارهای وصله‌دار تقریبا یک سال پس از مرگ رسول پرویزی توسط انتشارات جاویدان با تیراژ پنج هزار نسخه منتشر شد. چاپ نخست این اثر با ناشر جدید در مرداد ماه سال ۱۳۵۷ به بازار کتاب آمد و چهار ماه بعد یعنی در آذر ماه همان سال چاپ دوم آن روانه بازار شد. در تعدادی از داستان‌های این مجموعه نظیر «قصه عینکم» و «سه یار دبستانی» و «زنگ انشا» تجربیات نویسنده از دوران آموزگاری و سال‌های کوتاه تدریس در مدارس بوشهر کاملا مشهود و قابل لمس است. از میان داستان‌های کوتاه این کتاب «قصه عینکم» از شهرت بیشتری برخوردار شد و حتی پس از انقلاب به کتاب‌های درسی مدارس نیز راه یافت. بسیاری از داستان‌های کتاب شلوارهای وصله‌دار در دوران فعالیت رسول پرویزی به عنوان روزنامه‌نگار در نشریات متعددی نظیر سخن، ایران ما، خواندنی‌ها و سایر مجلات و روزنامه‌ها منتشر شده بود.

محمد بهمن بیگی

محمد بهمن بیگی نیز مانند جبار باغچه‌بان در ردیف آن دسته از آموزگارانی قرار می‌گیرد که آموزش به کودکان، با سواد کردن آنها و هموار کردن مسیر پیشرفتشان دغدغه و هدف اصلی آنها در زندگی محسوب می‌شود. به همان اندازه که جبار باغچه‌بان در طول زندگی خود برای آموزش کودکان استثنایی کوشید، در برابر ناملایمات ایستاد و در امر آموزش این کودکان دست به خلاقیت و ابتکار زد، محمد بهمن بیگی نیز برای سوادآموزی اهالی ایل، چادرنشینان و عشایر همیشه در حال کوچ تلاش نمود و در این راه با مشکلات و نامهربانی‌های مشابهی دست و پنجه نرم کرد. او در هیچ نقطه‌ای از جهان نتوانست آرام و قرار بگیرد و به هر کجا که سفر کرد پس از مدتی دوباره به ایل بازگشت تا برای مردم خود مسیر آگاهی و پیشرفت را هموار کند.

دوران زندگی محمد بهمن بیگی را می‌توان به دو بخش کلی تقسیم کرد که شامل آموزگاری و نویسندگی است. بخش نخست زندگی او از همان ابتدای دوران جوانی آغاز شد. او پس از اتمام تحصیلات خود نتوانست هیچ هدفی جز باسواد کردن کودکان ایل برگزیند. او برای رسیدن به این هدف مسیر سخت و ناهمواری را پیمود. حکومت و دولت وقت نظر مثبتی نسبت به کوچ همیشگی عشایر نداشت و معتقد بود تا وقتی چادرنشینان از حرکت دست بر ندارند و یکجانشین نشوند امکان تحصیل و باسواد شدن کودکان ایل فراهم نخواهد بود. با این حال بهمن بیگی که خود از بزرگان ایل قشقایی بود تمام تلاش خود را به کار بست تا کودکان چادرنشین نیز بتوانند مانند سایر کودکان از حق تحصیل برخوردار شوند. او می‌دانست یکجانشین کردن مردم ایل به همین سادگی میسر نیست اما آموزش کودکان چادرنشین با وجود دشوار بودن امکان‌پذیر است.

تلاش محمد بهمن بیگی در این زمینه ابتدا با طراحی مدارس سیار در مقیاس کوچک آغاز شد و در نهایت با پشتکار فراوان او و کمک کارشناسان آموزش و پرورش به طراحی الگویی انجامید که بر طبق آن کودکان چادرنشین می‌توانستند مراحل تحصیل خود در دوره ابتدایی یعنی کلاس‌های اول تا چهارم را در مدارس سیار و در دوره متوسطه یعنی کلاس‌های پنجم تا نهم را در مدارس شبانه روزی سپری کنند. در آن زمان بهمن بیگی موفق شد از اندک امکاناتی که برخورداری از آنها به موجب اصل چهار ترومن امکان‌پذیر شده بود بهره کافی را ببرد و از آنها برای توسعه سیستم آموزشی کوچ نشینان استفاده کند. این برنامه در زمان ریاست جمهوری «هری ترومن» از سوی سیاستمداران آمریکایی مورد توجه قرار گرفت و هدف اصلی آن جلوگیری از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای فقیر یا در حال توسعه بود.

دوره دوم زندگی محمد بهمن بیگی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ آغاز شد. متاسفانه در آن زمان عده‌ای با عینک بدبینی فعالیت‌های آموزشی او را می‌نگریستند و نظر مثبتی نسبت به آن نداشتند؛ فعالیت‌های انسان دوستانه‌ای که هدفی جز سواد آموزی به کودکان عشایر و هموار کردن مسیر پیشرفت آنها نداشت. در شرایطی که امکان استفاده از تجربیات گرانبهای بهمن بیگی در نهضت سواد آموزی مهیا بود، اما این امر صورت نگرفت و او پس از با سواد کردن بیش از پانصد هزار نفر در طول سه دهه به دوران بازنشستگی اجباری خود رسید. در این دوران عمده فعالیت او به نویسندگی معطوف شد که حاصل آن تالیف و انتشار کتاب‌هایی نظیر «بخارای من ایل من»، «اگر قره‌قاچ نبود»، «به اجاقت قسم» و «طلای شهامت» است. بخش مهم و عمده‌ای از محتوای این آثار از ساختار داستانی برخوردار است و نویسنده در آن خاطرات و مشاهدات خود از دوران تحصیل و آموزش را به شکل داستان بیان می‌کند. به عنوان مثال می‌توان به داستان کوتاه ‌‌«داستان ما و فریدون» اشاره کرد که خاطره یا شبه خاطره‌ای از دوران تحصیل نویسنده در شیراز است و آن را به صورت قصه حکایت می‌کند.

البته بهمن بیگی کتاب «عرف و عادت در عشایر فارس» را نیز پیش از انقلاب در سال ۱۳۲۴ خورشیدی منتشر کرد؛ اثری که در آن به مشکلات عشایر فارس و سبک زندگی آنها اشاره شده و نویسنده در آن تاکید کرده بود که راه حل این مشکلات خشونت حکومت نسبت به عشایر و استفاده از مشت آهنین بر علیه کوچ نشینان نیست. این کتاب با وجود آنکه مورد استقبال اهالی فرهنگ، ادب و هنر قرار گرفت واکنش مثبتی را در میان مسئولان امر بر نیانگیخت. همان گونه که به آن اشاره شد آنها نظر مثبتی نسبت به عشایر کوچ نشین و تمایل آنها به داشتن اسلحه نداشتند. به هر حال محمد بهمن بیگی فارغ از نامهربانی‌ها و بی‌توجهی‌هایی که از ابتدای جوانی تا پایان عمر خود با آن مواجه بود هیچ گاه دست از تلاش و پشتکار برای بهبود وضعیت زندگی عشایر فارس بر نداشت و موفق شد هم به عنوان معلم و هم به عنوان نویسنده نام نیکی از خود به جا بگذارد.

سیمین دانشور

سیمین دانشور در ردیف آن دسته از نویسندگانی قرار می‌گیرد که حضور در سیستم آموزشی ایران به عنوان آموزگار را هم در مدرسه و موسسات آموزشی به عنوان معلم و هم در دانشگاه به عنوان استاد تجربه کرده است. او صد سال قبل در چنین روزهایی یعنی در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی در خانواده‌ای فرهنگی و اهل ذوق از پدری پزشک و مادری معلم متولد شد. بالیدن در چنین خانواده‌ای شرایط مناسبی برای او فراهم آورد تا از همان ابتدا در کنار کتابخانه‌ای بزرگ رشد کند و تا پایان عمر با کتاب همراه و دوست باقی بماند.

اگرچه علاقه اصلی دانشور در دوران جوانی داستان نویسی و فعالیت در قامت  نویسنده زن پیشگام در ادبیات ایران بود، اما برای امرار معاش چاره‌ای جز انجام کارهای جانبی نداشت. در کنار همکاری با رادیو و مطبوعات یا ترجمه کتاب یکی از راه‌های کسب درآمد برای دانشور تدریس در مدارس بود. به دلیل آنکه او تسلط بسیار خوبی بر زبان انگلیسی داشت در مقطعی از ایام جوانی خود به عنوان معلم زبان در دبیرستان‌ها به تدریس پرداخت. او پس از ازدواج با جلال آل احمد نیز شغل آموزگاری را ادامه داد و در سال ۱۳۲۹ خورشیدی به عنوان دبیر زیبایی شناسی در هنرستان عالی موسیقی به تدریس مشغول شد. سفر او به آمریکا برای ادامه تحصیل که دو سال پس از تاریخ یاد شده انجام گرفت وقفه‌ای کوتاه در امر تدریس دانشور ایجاد کرد. با این حال او پس از بازگشت به ایران بار دیگر به تدریس زیبایی شناسی مشغول شد و این بار به همکاری با هنرستان هنرهای زیبا پرداخت.

پس از استخدام در دانشگاه تهران برای تدریس رشته تاریخ هنر در سال ۱۳۳۸ خورشیدی دانشور برای همیشه لباس معلمی را از تن به در آورد و در قامت استاد دانشگاه به فعالیت آموزشی ادامه داد. سال‌های تدریس در دانشگاه به شکل کاملا واضحی در رمان «جزیره سرگردانی» بازتاب یافته است و او با همان هویت واقعی خود یعنی سیمین دانشور به عنوان یکی از شخصیت‌های فرعی داستان در این رمان حضور دارد. با این حال دوران تدریس در مدرسه چندان در آثار داستانی او برجسته نیست و در کمتر نوشته‌ای از دانشور شاهد بازسازی فضای مدرسه یا حضور دانش آموزان کم سن و سال هستیم. با این حال او همچنان به عنوان یکی از نخستین نویسندگان زن ادبیات داستانی ایران و یکی از زنان پیشگام در خلق داستان کوتاه شناخته می‌شود.

البته نخستین مجموعه داستان کوتاه دانشور یعنی «آتش خاموش» که در سال ۱۳۲۷ خورشیدی توسط انتشارات علمی منتشر شد چندان مورد توجه قرار نگرفت و در عمل ضعیف‌ترین اثر کارنامه هنری او محسوب می‌شود. کیفیت این اثر مکتوب به حدی بود که هیچ گاه به چاپ دوم نرسید و هرگز تجدید چاپ نشد. اما او در نخستین رمان خود یعنی «سووشون» جبران مافات کرد و موفق به کسب اعتبار قابل توجهی برای خود به عنوان یک نویسنده صاحب سبک شد؛ هرچند که تقریبا هم‌زمان با این اتفاق خوب یکی از بدترین رخدادهای عمر خود را تجربه کرد و دوست، همراه، همکار و شریک زندگی خود جلال آل احمد را از دست داد. سیمین دانشور علاوه بر آنکه یکی از نخستین نویسندگان زن ایرانی به شمار می‌رود یکی از معدود نویسندگان زنی است که شغل آموزگاری را در شاخه‌های مختلفی نظیر موسسات آموزشی، مدرسه و  دانشگاه تجربه کرد.

جلال آل احمد

جلال آل احمد دو سال از همسرش سیمین دانشور دیرتر به دنیا آمد و چهل و شش سال بیشتر عمر نکرد. او نیز مانند دانشور مدتی از دوران جوانی خود را به شغل آموزگاری گذراند؛ به گونه‌ای که پس از پایان یافتن دوره تحصیل در دانشسرای عالی تهران و اندوختن دانش کافی در حوزه ادبیات به عنوان معلم در مدارس پایتخت مشغول به کار شد. آل احمد در آن زمان بیست و سه سال داشت و پیش از معلم شدن شغل‌هایی مانند سیم‌کشی، تعمیر ساعت و چرم فروشی را آزموده بود. او پس از اندکی کسب تجربه در مدارس تهران به تدریس ادبیات در موسسات آموزشی مختلفی نظیر دانشسرای عالی تهران و هنرسرای عالی نارمک پرداخت.

با نگاهی به آثار داستانی جلال آل احمد می‌توان به این نتیجه رسید که او بسیار بیشتر از همسرش در داستان‌های خود به دانش آموزان، معلمان و محیط مدرسه اشاره کرده است. این ویژگی را می‌توان هم در داستان‌های کوتاه و هم در رمان‌های او مشاهده کرد. شخصیت اصلی رمان «مدیر مدرسه» معلمی است که قصد دارد با فعالیت به عنوان مدیر مدرسه از دردسرهای شغل معلمی فاصله بگیرد. اما در نهایت در می‌یابد که با تغییر شغل نه تنها دردسرهایش کمتر نشده که افزایش یافته است. در رمان «نفرین زمین» نیز شاهد روایت حوادث داستان از دید یک معلم هستیم. از میان داستان‌های کوتاه آل احمد «گلدسته‌ها و فلک» از جمله آثاری است که فضای مدرسه و دوران تحصیل را کاملا واضح به تصویر کشیده است و شخصیت‌های اصلی آن را کودکان دانش آموز تشکیل می‌دهند. به این ترتیب فارغ از نقاط قوت و ضعف این آثار می‌توان ادعا کرد که آل احمد به خوبی توانسته است خاطرات دوران آموزگاری و مشاهدات خود در زمان حضور در مدارس را در آثار داستانی خود استفاده کند.

با این حال مرور فعالیت‌های جلال آل احمد به ما نشان می‌دهد که او به کار مطبوعاتی و نویسندگی بیش از شغل آموزگاری علاقه و تعلق خاطر داشت. حتی به نظر می‌رسد که دغدغه‌های سیاسی او و تلاشی که برای پرداختن مستمر به آنها داشت نیز بر تمایلات او به تدریس در مدرسه و آموزشگاه می‌چربید. این در حالی است که همسر او سیمین دانشور چه در نیمه نخست زندگی یعنی ایام جوانی و چه در نیمه دوم آن یعنی دوران از دست دادن جلال گرایش بیشتری به معلم بودن از خود نشان داد و زمان بیشتری از عمر خود را صرف تدریس در مدرسه و آموزشگاه و دانشگاه کرد.

محمد ابراهیم باستانی پاریزی

محمد ابراهیم باستانی پاریزی بیش از آنکه نویسنده باشد یک پژوهشگر تاریخ و تاریخ‌نگار است. او حتی دستی در سرودن شعر داشت و آثاری را در این زمینه به رشته تحریر در آورد. در واقع اثری که بتوان آن را یک اثر داستانی نامید در کارنامه سنگین و مفصل این چهره فرهنگی و ادبی یافت نمی‌شود. با این حال او در آثار تاریخی خود رخدادهای قرون گذشته و وقایع تاریخی را در قالب قصه گویی و نقالی برای خواننده شرح می‌داد و روایت‌هایی شبیه به داستان‌های کهن را چاشنی آن می‌کرد تا نقل تاریخ رنگ شرح داستان به خود بگیرد و بیش از حد خشک و جدی جلوه نکند. این سبک و سیاق خاص روایت در کتاب «از پاریز تا پاریس» که در عمل شرح زندگی نویسنده محسوب می‌شود و بخشی از خاطرات او را در بر می‌گیرد نیز قابل مشاهده است. در کنار این موضوع می‌توان گفت که فعالیت‌های روزنامه نگاری باستانی پاریزی ارتباط نزدیک و گاه مستقیمی با حوزه ادبیات داشت. به عنوان مثال او در سال ۱۳۳۸ خورشیدی مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را بر عهده گرفت و دست نوشته‌های متعددی در مورد قصه و شعر قلم زد. از همین رو قرار گرفتن نام او در این لیست دهگانه در کنار سایر نویسندگان شاخص چندان عجیب نیست.

اگرچه باستانی پاریزی در بخش عمده‌ای از عمر خود به عنوان استاد دانشگاه فعالیت کرد و در دانشگاه تهران به تربیت دانشجو پرداخت، اما سابقه خدمت به کودکان دانش آموز به عنوان معلم مدرسه را نیز در کارنامه خود دارد. در واقع این شغل در خانواده‌ای که او در آن متولد شد موروثی است و شغل پدر او نیز محسوب می‌شود. پدر او که حاج آخوند پاریزی خطیبی زیردست نامیده می‌شد مدیریت دبستانی در پاریز را بر عهده داشت و گاه به بچه‌ها درس می‌داد. باستانی پاریزی دوران تحصیل را در همان مدرسه زیر نظر پدرش آغاز کرد و برای تکمیل معلومات خود راهی دانشسرای مقدماتی کرمان شد. پس از آن به پایتخت رفت تا تحصیلات خود را در دانشگاه تهران ادامه دهد. او پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه تهران به کرمان بازگشت و مدتی در این شهر به عنوان آموزگار و مدیر یک مدرسه ابتدایی خدمت کرد. از همین رو می‌توان او را نیز مانند سایر افراد حاضر در این لیست دهگانه یک معلم نویسنده لقب داد. هرچند که تصمیم برای بازگشت به دانشگاه تهران و اخذ مدرک دکترای رشته تاریخ از این دانشگاه باستانی پاریزی را برای همیشه از محیط مدرسه دور کرد، اما او تا زمان بازنشستگی تدریس به تشنگان علم را در قامت استاد دانشگاه ادامه داد.

صمد بهرنگی

صمد بهرنگی در دوم تیر ماه سال ۱۳۱۸ خورشیدی در تبریز متولد شد و ۲۹ سال بعد در نهم شهریور ماه سال ۱۳۴۷ به مدت سه روز مانند مشهورترین شخصیتی که خلق کرد یعنی «ماهی سیاه کوچولو» آرام و ساکت کف رودخانه ارس باقی ماند. در روز دوازدهم شهریور ماه جسم بی‌جان او در میان آب‌های خروشان ارس کشف شد و دوستدارانش را این به افسوس واداشت که چرا نویسنده مورد علاقه‌شان مانند ماهی سیاه کوچولو برای همیشه ناپدید باقی نمانده است. شاید در آن صورت کورسوی امیدی باقی می‌ماند که خالق شخصیت ماهی سیاه کوچولو نیز مانند مخلوق کوچکش بالاخره راه دریا را یافته و از تاریکی شکم مرغ ماهیخوار رهایی پیدا کرده است.

صمد بهرنگی که در خانواده‌ای بسیار فقیر بزرگ شد و در نبود نان آور خانه یعنی پدر از همان آغاز کودکی مشکلات متعددی را تجربه کرد، در سن شانزده سالگی با تلاش فراوان موفق شد به دانشسرای مقدماتی تبریز راه یابد. او در هجده سالگی تحصیلات خود را در آنجا به پایان رساند و بلافاصله به عنوان معلم راهی روستاهای دور افتاده‌ای شد که امروز به آذربایجان شرقی تعلق دارند. بهرنگی در روستاهای مختلفی نظیر آخیرجان، قندجهان و آذرشهر دانش آموزان کم سن و سالی را ملاقات کرد که وضعیتی به مراتب بدتر از دوران کودکی خودش داشتند. آنها نه تنها با نام و ماهیت پدیده‌های نوینی نظیر مجله یا سینما ناآشنا بودند بلکه حتی زبان فارسی را نیز به درستی در نمی‌یافتند. از همین رو بهرنگی برای تدریس به دانش آموزان خود دست به دامان داستان‌های کهن بومی شد و برای برقراری ارتباط با آنها به قصه گویی روی آورد. او بعدها در کتاب «کند و کاو در مسائل تربیتی ایران» به تشریح این شیوه پرداخت و از فواید استفاده از ادبیات کودک به عنوان ابزاری برای آموزش دانش آموزان سخن گفت. در واقع او با بازگویی قصه‌های قدیمی آذربایجان برای کودکان با آنها ارتباط برقرار می‌کرد و به دانش آموزان خود با شیوه متفاوتی درس می‌داد.

حضور در مدرسه و تدریس به کودکان کم سن و سال دبستانی تاثیر قابل توجهی بر فعالیت نویسندگی صمد بهرنگی گذاشت. او برخی از داستان‌های خود نظیر «اولدوز و کلاغ‌ها» را از زاویه دید شخصیت‌هایی همسن و سال با شاگردان خود روایت کرده است. حتی شخصیت «یاشار» در این داستان با الهام از دانش آموزان او خلق شد. از سوی دیگر بهرنگی برای اطمینان یافتن از این موضوع که آیا داستان‌هایش به اندازه کافی برای کودکان کم سن و سال جالب است یانه، آنها را پیش از انتشار به سر کلاس می آورد و برای بچه‌ها می‌خواند تا در موردشان از شاگردان خود نظرخواهی کند.

ارتباط صمد بهرنگی با دانش آموزان خود فراتر از ارتباط معلم با شاگرد بود و بیش از رابطه خشک و رسمی آموزشی به دوستی شباهت داشت. او از بچه‌ها می‌خواست معلمشان را با القابی مانند آقا خطاب نکنند و رابطه‌ای ساده و صمیمی با او برقرار نمایند. رابطه دوستی صمد با برخی از دانش آموزانش حتی پس از دوران تحصیل نیز ادامه می‌یافت. بسیاری از آنها برای معلم سابقشان نامه می‌نوشتند و او نیز با صبر و حوصله پاسخ نامه‌ها را می‌داد. در مجموع پیوند نزدیکی که میان نویسندگی صمد بهرنگی با آموزگاری او وجود داشت تا روزهای پایانی عمر این نویسنده همچنان محکم باقی ماند. در مورد داستان‌های صمد بهرنگی عقیده‌های فراوان و متفاوتی وجود دارد که شاید شبیه به هم نباشد؛ اما به احتمال فراوان نظر کسانی که شیوه تدریس بهرنگی را می‌شناختند شبیه به هم است و همگی با یکدیگر هم‌ عقیده‌اند که او معلم خوب و دلسوزی برای شاگردانش بود.

منوچهر شفیانی

شاید برخی از خوانندگان مطلب پیش رو نام منوچهر شفیانی را تا کنون نشنیده باشند و او را نشناسند. در این صورت احتمالا از جریانی که شکل گیری نوع خاصی از داستان نویسی موسوم به ادبیات اقلیمی را رقم زد نیز چیزی نشنیده‌اند. این جریان تقریبا به شکل خودجوش ایجاد شد و حاصل تلاش نویسندگانی بود که به خطه جنوب کشور تعلق داشتند یا به دلیل سال‌ها زندگی در مناطق جنوبی ایران با سبک زندگی مردم آن مناطق به خوبی آشنا بودند. شاید بتوان یکی از عوامل ایجاد این جریان را آغاز ترجمه کتاب‌های ارنست همینگوی در ایران دانست. آثار این نویسنده صاحب‌نام آمریکایی در ابتدای دهه سی خورشیدی به فارسی ترجمه شد و نام این نویسنده را خیلی زود بر سر زبان نویسندگان جوان و جویای نام انداخت. آثار همینگوی، به خصوص رمان پیرمرد و دریا که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد، بیش از همه در میان نویسندگان جنوبی به شهرت و محبوبیت رسید؛ احتمالا یکی از دلایل این امر نزدیکی زندگی قهرمان داستان به سبک زندگی مردم جنوب بود. علاوه بر آن رمان پیرمرد و دریا، و در مجموع اکثر آثار همینگوی، از زبان ساده‌ای برای روایت داستان بهره می‌برد و نثر آن از پیچیدگی خاصی برخوردار نبود. بنابراین آثار همینگوی و طبیعت‌گرایی (نچرالیسم) ملموسی که در رمان پیرمرد و دریا وجود داشت خیلی زود به الگوی نویسندگان جوان جنوبی تبدیل شد.

به تدریج نویسندگان نوظهوری از خطه جنوب کشور سر بر آوردند که در آثار آنها ویژگی‌های مشترکی نظیر توجه به سبک زندگی قشر فرودست جامعه، سادگی بیان، ایجاز، واقع‌گرایی و طبیعت‌گرایی وجود داشت. یکی از این نویسندگان جوان منوچهر شفیانی بود که در سال ۱۳۱۹ خورشیدی در مسجد سلیمان متولد شد. او در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل خورشیدی توانست با نوشتن تعدادی داستان کوتاه توجه بسیاری از فعالان ادبی ساکن پایتخت را به سوی خود جلب کند. شفیانی را می‌توان مانند صادق چوبک جزو آن دسته از نویسندگان متولد جنوب دانست که به قشر فرودست جامعه تعلق نداشتند اما بخش عمده‌ای از آثار داستانی خود را به وصف حال این قشر اختصاص دادند.

شفیانی یکی از نخستین نویسندگان اهل جنوب است که در قالب سرباز سپاه دانش به روستاهای حاشیه‌ای جنوب ایران رفت تا در آن مناطق ناشناخته به آموزگاری و تعلیم کودکان بپردازد. موضوع و محتوای بسیاری از نوشته‌های او حاصل تجربیاتی است که از حضور در این مناطق به عنوان معلم کسب کرد. تقریبا در تمام داستان‌های کوتاه این نویسنده می‌توان توجه به زندگی کارگران یا افراد تهیدست روستایی را مشاهده نمود. در واقع او جزو پیشگامان خلق داستان‌هایی است که ماجرای آنها در روستا یا نواحی حاشیه شهر رخ می‌دهد و قهرمانانشان افراد بی‌نام و نشان ساکن این مناطق هستند.

منوچهر شفیانی پس از آنکه با نوشتن تعدادی داستان کوتاه اسم و رسمی برای خود دست و پا کرد به تهران نقل مکان نمود تا بخت خود را در پایتخت بیازماید. او در تهران با وجود سن کم خود توانست به عنوان سردبیر با نشریاتی نظیر «خوشه» و «ترقی» همکاری کند و در نشریات دیگری نظیر «فردوسی» نیز مطالبی را به چاپ برساند. عمر کوتاه این نویسنده به او اجازه نداد آثار خود را به شکل مجموعه داستان چاپ کند و انتشار داستان‌های کوتاه او در زمان حیاتش تنها به ثبت در نشریات آشنای چاپ تهران محدود ماند. او همچنین فرصت نوشتن رمان را نیز هرگز نیافت و تنها با همان آثار کوتاه داستانی خود در ادبیات ایران عرض اندام کرد.

تقریبا نه سال پس از مرگ ناگهانی منوچهر شفیانی یعنی در سال ۱۳۵۵ خورشیدی تعدادی از آثار داستانی این نویسنده ناکام در قالب مجموعه داستانی به نام «معامله‌چی‌ها» منتشر شد. دو سال پس از این تاریخ انتشارات امیرکبیر نسخه کامل‌تری از آثار او را در قالب کتاب «قرعه آخر» منتشر کرد که شامل یازده عنوان از داستان‌های کوتاه او بود. هیچ کدام از این دو کتاب تجدید چاپ نشد تا نام نویسنده آنها به تدریج در گذر روزها از یاد و خاطره اهل ادب پاک شود.

در سال ۱۳۹۴ خورشیدی نام منوچهر شفیانی برای مدت کوتاهی از فراموشخانه تاریخ خارج شد و دوره پنج جلدی آثار او توسط نشر تمتی منتشر گردید. این نسخه از آثار او کامل‌ترین نسخه‌ای به شمار می‌رود که تا کنون به چاپ رسید است. سه جلد از این مجموعه به داستان‌های کوتاه شفیانی اختصاص دارد؛ آثاری که با کاوش دقیق در مطبوعات پنج دهه قبل شناسایی گردیده و از دل نشریات دهه سی و چهل خورشیدی استخراج شده‌اند. دو جلد دیگر این مجموعه نیز به پژوهش‌های فولکلور شفیانی و یادداشت‌های مطبوعاتی او اختصاص دارد.

از دیگر نویسندگان هم‌ نسل و هم سبک منوچهر شفیانی که اهل جنوب بودند و مانند او سوژه‌های داستانی خود را از دل تجربیات حاصل از آموزگاری در روستاهای جنوب ایران بیرون کشیدند می‌توان به بهرام حیدری و نسیم خاکسار اشاره کرد؛ نویسندگانی که امروز نام آنها نیز کم و بیش در اذهان اهل ادب محو شده است.

علی اشرف درویشیان

یکی از معدود تفاوت‌های علی اشرف درویشیان با صمد بهرنگی این است که حدود دو سال از او کوچتر بود و به جای تبریز در کرمانشاه متولد شد. به جز این موارد جزئی آن دو از کودکی تا جوانی تقریبا مسیر مشابهی را پیمودند و حوادث کم و بیش یکسانی را تجربه کردند؛ شاید اگر بهرنگی به آن شکل ناگهانی و غم انگیز در رود ارس غرق نمی‌شد و به سن کهنسالی می‌رسید شباهت‌های بیشتری از جهات مختلف با درویشیان می‌یافت.

درویشیان نیز مانند بهرنگی در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و از همان دوران کودکی ناچار شد مشاغل دشواری مانند کارگری و دستفروشی را تجربه کند. او نیز در دوران نوجوانی راهی دانشسرای عالی مقدماتی شد و پس از پایان تحصیل خود در سن هجده سالگی به روستاهای دور افتاده کردستان و کرمانشاه رفت تا به عنوان معلم به کودکان روستایی این مناطق علم و سواد بیاموزد. تجربیات و مشاهدات او در منطقه گیلان‌غرب کم و بیش همان بود که بهرنگی در روستاهای آذربایجان با آن روبه‌رو شد؛ تجربیات و مشاهداتی که انگیزه نوشتن و میل به نویسندگی را در او افزایش داد.

دست بر قضا عشق و علاقه جدی درویشیان به داستان نویسی پس از ملاقات با بهرنگی در منزل جلال آل احمد و سیمین دانشور ایجاد شد. در واقع صمد بهرنگی بود که به علی اشرف درویشیان میل و انگیزه نوشتن داد و بیش از هر نویسنده دیگری بر او تاثیر گذاشت. طرز فکر آن دو به قدری به هم نزدیک بود که درویشیان پس از مرگ بهرنگی کتاب صمد جاودانه شد را آماده انتشار کرد.

فعالیت به عنوان معلم روستاهای دور افتاده تاثیر چشمگیری بر داستان نویسی درویشیان گذاشت و این تاثیر به شکل آشکار در آثار او قابل مشاهده است. بسیاری از حکایت‌های مربوط به مدرسه و کودکان فقیر دانش آموزی که در داستان‌های مختلف این نویسنده روایت شده‌اند بر اساس ماجراهای واقعی شکل گرفته‌اند که درویشیان آنها را در دوران آموزگاری خود تجربه کرده است. به عنوان مثال می‌توان به مجموعه داستان‌های «از ندارد تا دارا» اشاره کرد که بسیاری از شخصیت‌های حاضر در آن را دانش آموزان درویشیان در دوران آموزگاری او تشکیل می‌دهند. حتی برخی از این روایت‌ها بر اساس خاطرات همسر نویسنده یعنی شهناز دارابیان شکل گرفته است. خانم دارابیان نیز مانند همسرش معلم بود و درویشیان بسیاری از خاطرات او از دوران تدریس در مدرسه را در داستان‌های خود نقل کرده است.

پس از انقلاب بخش مهمی از تمرکز درویشیان بر نگارش و چاپ داستان‌های مختص به کودکان قرار گرفت و توجه او به ادبیات کودک بیش از پیش شد. عده‌ای از اهل ادب معتقدند که پس از مرگ بهرنگی راه او در ادبیات کودک توسط درویشیان ادامه یافت. موضوعی که خود او نیز بارها آن را تایید کرده است. با این حال آنها سبک متفاوتی در خلق داستان‌های کودکانه داشتند و آثار درویشیان در این زمینه چندان به بهرنگی شبیه نیست.

با وجود آنکه علی اشرف درویشیان در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به دلیل انجام فعالیت‌های سیاسی از تدریس در مدرسه محروم شد و پس از انقلاب نیز نتوانست به مدرسه باز گردد و شغل معلمی را ادامه دهد، اما خاطرات دوران آموزگاری تا سال‌های پایانی عمر همچنان با او همراه بود و در آثار به جا مانده از این نویسنده نیز همواره بازتاب یافت.

امین فقیری

امین فقیری یکی دیگر از نویسندگان کمتر شناخته شده ادبیات ایران محسوب می‌شود. این در حالی است که او در طول دوران فعالیت پنج دهه‌ای خود نویسنده کم کاری نبوده و خلق آثار داستانی متعددی را در کارنامه دارد. علاوه بر آن او از دیرباز با مطبوعات همکاری داشته و پیش از انقلاب برخی از داستان‌های خود را در نشریاتی نظیر کیهان، سخن، فردوسی و خوشه به چاپ رسانده است. شاید یکی از دلایل کمتر شنیده شدن نام او آن باشد که نویسنده خجول و گوشه گیری به شمار می‌رود و در طول تمام این سال‌ها هیچ تلاشی برای ایجاد جنجال و حاشیه نکرده است تا نامش بر سر زبان‌ها بیافتد. دلیل دیگر این امر را می‌توان حضور همیشگی او در شیراز دانست؛ در واقع فقیری در طول دوران فعالیت ادبی خود هرگز زادگاهش را ترک نکرده و مانند بسیاری از نویسندگان ساکن تهران نشده است تا بیشتر در معرض دید قرار گیرد. به هر حال او نیز در ردیف آن دسته از نویسندگانی قرار می‌گیرد که آثارشان شاخصه‌های آشنای ادبیات اقلیمی را بازتاب می‌دهد.

امین فقیری که سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شیراز چشم به جهان گشود در سن ۲۳ سالگی موفق به چاپ نخستین مجموعه داستان خود به نام «دهکده پر ملال» شد. این کتاب حاصل حضور او در روستاهای دور افتاده استان‌های کرمان و فارس و خدمت کردن در آن نقاط به عنوان آموزگار است. او که در قالب سرباز سپاه دانش در دهه چهل خورشیدی قدم به این مناطق فقیرنشین گذاشت حاصل مشاهدات واقعی خود را در رمان دهکده پرملال شرح داده است. این مجموعه که بسیاری از داستان‌های آن پیش از انتشار در قالب کتاب به شکل پاورقی در مجله خوشه چاپ شده بود خیلی زود مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و مخاطبان فراوانی یافت. در این کتاب گزارش مستندی از فقر و فلاکت روستانشینان ایران در قالب داستان ارائه شده بود که بسیار تاثیرگذار جلوه می‌کرد و حتی در خارج از ایران مخاطبان فراوانی یافت.

نویسنده کتاب دهکده پرملال پس از نوشتن این اثر همچنان در قامت معلم باقی ماند و در کنار آن به فعالیت مطبوعاتی و نویسندگی نیز ادامه داد. بنابر تایید فقیری حضور او در روستاهای دور افتاده ایران به عنوان معلم تجربیات ارزشمندی در اختیارش قرار داد تا بتواند زندگی واقعی مردم را در آثار داستانی خود بازتاب دهد. او هر روز پس از پایان یافتن ساعت‌های تدریس در کلاس نزد مردم روستا می‌رفت و در خلال صحبت با آنها از دردها و مشکلاتشان آگاه می‌شد. این مسائل علاوه بر دهکده پر ملال در سایر داستان‌های کوتاه و بلند او  و همچنین تعدادی از نمایشنامه‌هایی که به رشته تحریر در آورده نیز بازتاب یافته است. در واقع فقیری خود را نویسنده‌ای می‌داند که همواره از درد مردم نوشته است.

مسلما در ادبیات داستانی ایران نویسندگان بسیار دیگری را نیز می‌توان سراغ گرفت که در زندگی خود معلم بوده‌اند و این فهرست با ده نام تنها اشاره ای دارد به غفلت صحنه تئاتر از توجه به زندگی مشاهیر آموزگار این سرزمین . اگر تصور می‌کنید نام آنها در مطلب پیش رو از قلم افتاده و جایشان در این لیست ده‌گانه خالی است می‌توانید در بخش نظرات این مطلب یادی از آنها بکنید.

منبع: ايران تاتر