کد خبر: 1610
شنبه , 20 فروردین 1401 - 11:44
جهاني شدن و روابط فرهنگي

یادداشت؛ مهدی کولیوند کارشناس ارشد مدیریت امور فرهنگی

سؤال اساسي در بحث جهاني شدن و فرهنگ اين است كه آيا جهاني شدن موجب تسلط فرهنگ برتر و استحاله خرده فرهنگ‌ها مي‌شود؟ يا موجب بقا و حفظ هويت‌هاي فرهنگي كوچك مي‌شود؟ برخی بر این باورند که جهانی شدن همگونی فرهنگی و سنت‌زدایی از فرهنگ‌ها را به همراه دارد و فرآیندی است که خصوصیات فرهنگی را به نظم فرهنگی جهان گستر تبدیل می‌کند . در پی آن فرهنگ‌های محلی یا محو می‌شوند یا از نو ابداع می‌شوند . ولی برخی با انتقاد از این نظریه معتقدند با وجود این که در بحث جهانی شدن‌، همگون شدن فرهنگ یکی از سرفصل‌های داغ است‌، به نظر نمی‌رسد که در یک مرحله یک دنیای همگن فرهنگی به وجود آید، سرعت جهانی شدن جریان ها که به شدت مدیون توسعه فناوری و شبکه‌ای شدن جهان است، نمی‌تواند با همان شتاب، فرهنگ‌ها را که از ساختارهای معنی‌دار برخوردارند، دچار تحول کند.

پاسخ به سئوال فوق نيازمند بررسي نقش تاريخي دولت_ملت در تكوين هويت‌هاي فرهنگي مي‌باشد. دولت ملت، به عنوان پديده‌اي بود كه كنش‌گران محلي هويت‌هاي خود را در آن تعريف مي‌كردند. اين كنش‌گران محلي هويت‌هاي فرهنگي خود را در قالب مفاهيمي چون «حاكميت» تعريف مي‌كردند. دولت ملت تلاش نمود، هويت‌هاي محلي را كه خواهان وفاداري به هويت خود بودند، حذف و استحاله نمايد. علي رغم اين تعارض‌ها و يگانگي‌ها هويت‌هاي محلي همچنان به عنوان سرچشمه بالقوه دولت ملت‌ها باقي خواهند ماند و كنترل و ادعايش را در مورد يك واحد سياسي به چالش مي‌كشد. با وجود اينها فرآيند نوسازي مداخله دولت –ملت در واحدهاي سياسي خود تحت تاثير نيروهاي جهانگير مي‌باشد. بازارهاي جهاني و نهادهاي فراحكومتي روابط ميان سرزمين و هويت را پيچيده مي‌كند و باعث مي‌شود كه سوژه‌هاي محلي در بازتوليد هويت از طريق ارجاع به نصوص فرهنگي، كاملا محلي با مشكل مواجه شوند. اما با وجود اين ضعف يا قدرت مانور هويت‌هاي محلي به توانايي آنان براي ابراز وجود «ما نيز هستيم» بستگي دارد. هويت‌هاي ملي هم تحت تاثير نيروهاي جهانگير، از مفهوم حاكميت ملي و اقتدار وستفاليايي دور مي‌شوند. از اينجا مي‌توان پي برد كه تعاملات فرهنگي در آينده تحولات بين‌الملل نقش مهمي خواهند داشت. تلاش براي تغيير هويت فرهنگي شهر بيت المقدس در سرزمين‌هاي اشغالي از سوي رژيم صهيونيستي و شهر كركوك در عراق از سوي رژيم سابق بعث در اين راستا انجام پذيرفت.

تحولات جهاني و نيروهاي برهم زننده حاكميت ملي مانع از آن خواهد بود كه حاكميت ملي قدرت بلامنازع باشد. از اينجاست كه جهاني شدن از يك سو، موجب جان گرفتن هويت‌هاي فروملي و از سوي ديگر موجب اشاعه فرهنگ كشورها و قدرت‌هايي خواهد شد. كه بهترين تعريف‌ها و پذيراترين نوع فرهنگ را ارائه نمايند.

از این رو میتوان نتیجه گرفت که در تحولات بين‌المللي در ادوار گوناگون تاريخي، فرهنگ نقش اساسي در تحولات داشته است. از آنجا كه فرهنگ به عنوان يك ايزار مناسب براي دخالت در كشور ديگري كاربرد دارد، كشورها از اين مساله به خوبي استفاده نمودند. دين و مذهب به عنوان يك شاخص فرهنگي همواره در ايفاي مناقشات بين‌المللي كار ساز بوده است.

مسلمانان و مسيحيان از اين عامل به خوبي استفاده نمودند. اكنون كه امروزه فرهنگ ركن سوم سياست خارجي كشورها را تشكيل مي‌دهد، كشورها با آگاهي از مسأله كاهش اقتدار حاكميت‌ها سعي دارند كه از اين مساله به نحو مطلوب استفاده نمايند. روابط فرهنگي تا آنجا پيش مي‌رود كه مقدمات همكاري‌هاي منطقه‌اي را فراهم مي‌آورد و كشورها با عنايت به اين پيوند فرهنگي درصددند كه همكاري‌هاي خود را به حورزه‌هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و امنيتي تسري دهند.

اتحاديه اروپا نمونه‌اي از يك اتحاديه موفق است كه همكاري‌هاي اين اتحاديه را بايد مديون اتحاد مقدس قرن 17 و فرهنگ تقسيم منافع جست و جو نمود. با روندهاي جهاني شدن و دهكده جهاني مك لوهان كشورهاي پيشرفته با بهره‌گيري از مدرن‌ترين تكنولوژي‌هاي مدرن خود سعي دارند كه فرهنگي پذيرا و موفق ارائه دهند. خرده فرهنگ‌ها نيز از سوي ديگر بر اثر كاهش حاكميت دولت‌ها از آزادي عمل نسبي برخوردار شدند.

روند جهاني شدن فرهنگي آن‌طور كه ژرار لوكلر بيان مي‌دارد آزموني خواهد بود براي تمدن‌ها*. در اين آزمون نخبگان سنتي و مدرن در يك تقابل رو در روي هم قرار خواهند گرفت.

فرهنگ به دو صورت تعریف شده است. یک تعریف آن را سیستمی از نمادها و معانی می‌داند که نظام زندگی انسان را معنا می‌بخشد. بر مبنای این تعریف فرهنگ برابر با خرد جمعی مشترک است. این نگاه باعث می‌شود معانی بین الاذهانی از فرهنگ در جهان خلق شود و همگان به فهم و تفسیر آن بپردازند.

تعریف دیگر بر عناصر تشکیل دهنده فرهنگ پی‌ریزی شده است که بر اساس پاره‌ای عناصر این نتیجه استنباط می‌شود که دولت ملت‌ها چیزی جز مجموعه فرهنگی مستقلی نیستند. جهان بینی، زبان، آداب و رسوم، مصنوعات بشری، علوم و فنون، روابط خویشاوندی، اعتقادات، هنرها و روش‌های اندیشیدن، الگوهای رفتاری و... عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را تشکیل می‌دهد. یک سطح فرهنگ، عینی و ملموس است و سطح دیگر، باورها و جهان بینی‌ها و قوانینی را شامل می‌شود که به لایه‌های سطحی و زبرین فرهنگ سر و شکل می‌دهد.

امروزه در روابط بین‌الملل، از فرهنگ استفاده ابزاری شده است؛ به خصوص بعد از جنگ دوم جهانی که در خدمت سیاست و قدرت قرار گرفت. در این دوره، روابط بین‌الملل سمت و سوی امنیتی و اقتصادی پیدا کرد و فرهنگ به خاطر تسلط پوزیتیویسم که به قدرت مادی توجه نشان می دهد به حاشیه رفت.

معادلات این دوره نشان داده است که، فرهنگ تا زمانی در مناسبات بین‌الملل مؤثر است که به تأمین اهداف امنیتی و اقتصادی قدرت‌ها کمک کند. البته فرهنگ نقش ابزاری مثبت هم می‌تواند داشته باشد؛ یعنی اینکه در خدمت صلح و تفاهم میان کشورها باشد. یکی از دلایل وجودی یونسکو هم همین است و می‌تواند حداقل به عنوان ابزار صلح در روابط بین الملل مورد استفاده قرار گیرد. آنچه مسلم است؛ امروزه اما به فرهنگ فراتر از ابزار نگاه می شود و فرهنگ نقش زیربنایی پیدا کرده است.

‌هانتینگتون معتقد است فرهنگ بعد از دوران جنگ سرد نقشی اساسی داشته و دولت‌های ملی را در خود مستحیل می‌کند. این دیدگاه صورتی تنازعی دارد و تحولات بعد از جنگ سرد نشان داد که او چندان هم بیراه نگفته است.

دیدگاه دیگر نقشی مثبت برای فرهنگ قائل است؛ که زیربنای تاسیس سازمان‌هایی مثل یونسکو را هم همین نگره تشکیل می دهد. دیدگاهی مثل نظر فوکویاما هم وجود دارد که از همسان سازی فرهنگی و به قولی الگوی لیبرال دموکراسی سخن می گوید که فراگیری آن به معنی پایان تاریخ خواهد بود.