مهرگان پرس،سوژه این بار ما باب طاهونه بود. میخواستیم طعم همیاری اجتماعی را در دورترین و محرومترین نقاط بچشیم. به روستا ورود کنیم و لذت همیاری اجتماعی ای که روستاییان رقم می زنند را به کام بگیریم.
120کیلومتر از کرمان گذشتیم و به راین رسیدیم اما این مسافت کافی نبود و باید 40کیلومتر دیگر از راین هم دور می شدیم. به باب طاهونه رسیدیم و در جمع مردمانش حاضر شدیم. از دغدغه ها و حتی توانایی های مشترکمان گفتیم، از همیاری و همدلی. از باهم بودن به توان جمع و از هرآنچه که در حد توان داشتیم و می توانست حال دل مردم باب طاهونه رو خوب کند. اینها گفته های مرتضی عسکری پور راهبر تیم مشاوره و راهنمایی راین است. او با چنان جذایتی از باب طاهونه و روستاییانش می گوید که مخاطب را همه گوش و چشم می کند تا بیشتر بشنود وزودتر ببیند. ما هم چشم و گوش شدیم برای شنیدن و دیدن حال و هوای کانون همیاری اجتماعی روستای باب طاهونه. باب طاهونه محروم است و10کیلومتر منتهی به روستا جاده خاکی است و خود می تواند عاملی در تشدید این محرومیت باشد.
مردمش از داشتن حتی یک سوپر مارکت هم محروم هستند. برای گفتمان سازی به روستا ورود کردیم. ابتدا روستاییان تصور میکردند که ما یک نهاد حمایتی هستیم و وقتی فهمیدند که اینگونه نیست هیچگونه رغبتی برای همکاری از خود بروز ندادند. اما ما ناامید نشدیم متناسب با مشکلات آنها و از تک تک سازمان های رهیاری برایشان گفتیم. از مشکلات روستا با هم گفتگو کردیم و از دغدغه هایشان شنیدیم. گفتمان سازی و استعداد یابی کردیم. از اینکه می شود با در کنار هم بودن و با حداقل امکانات تغییری در وضعیت روستا ایجاد شود، برایشان گفتیم. روستاییان از راننده مینی بوسی گفتند که بخاطر وضعیت جاده و مقرون به صرفه نبودن رفت و آمد دیگر تمایلی به جابجایی مسافر نداشت و به راین مهاجرت کرده بود، از نبود یک سوپرمارکت و عدم تامین نیازهای روزمره شان گفتند و از دردهای از این جنس. ورود کردیم، هسته های کار و زندگی و همیاری اجتماعی را برایشان توضیح دادیم. شد اینکه با سرمایه ای اندک حال بهتری برای بسیاری رقم خورد. راننده مینی بوس وپسرش در راین مغازه فروش محصولات لبنی باز کردند او هرروز به باب طاهونه میرفت تا برای مغازه اش شیرو محصولات لبنی بیاورد. با ورود او به روستا رفت و آمدها شروع شد و دیگر روستاییان می توانستند حداقل یکبار در روز را رفت و آمد داشته باشند. اندکی از دغدغه شان کم شده بود اما باز همین تعداد کم روستاییان نیاز به سوپرمارکت و تامین مایحتاج ضروری و روزانه داشتند. بخاطر وضعیت جاده کسی حاضر نبود برای این روستا جنس واقلام ضروری را بیاورد که یکی از جوانان باب طاهونی با ورود مینی بوس به روستا برای برپایی سوپرمارکت پیشقدم شد. سوپرمارکت هم علم شد و همان راننده مینی بوس داستان ما پخش کننده اقلام آن شد و یکی دیگر از دغدغه های باب طاهونی ها کم شد. در واقع او محصولات تولیدی هسته های کارو زندگی را خریداری می کند و پس از انتقال به راین به عنوان هسته کارو کسب اجتماعی اقدام به فروش می کند. باب طاهونه جمعیت زیادی ندارد و شاید حدود 100نفر در این روستا زندگی می کنند اما از همین تعداد کم حدود 30نفر به عضویت کانون همیاری اجتماعی روستای باب طاهونه درآمدند.
شاید تغییرات کمی به نظر برسد اما همین اندک، شیرینی خاصی برای مردم این روستا برجای گذشت. انگار همیاری اجتماعی روحی است که فازغ از مرزوجغرافیا و امکانات می تواند در دلها نفوذ کند و همه
محرومیت راچه خوباز دل جامعه بزداید. و این همیاری اجتماعی در باب طاهونه ای ها متجلی شده است.