کد خبر: 59
جمعه , 31 مرداد 1399 - 16:57
دلم به حال خودم و دلا  می سوزد

يادداشت هوشنگ نوبخت در خصوص آتش گرفتن طبيعت و درختان بلوط

باید اصالت داشته باشی تا بدانی چه حرمتی دارد ریشه ی کرفس زمانی که سبز می شود برای عطر افشانی به پیرامون و مست شدن مشام من و تو و عادت کردن برای رفتن به درب میکده ای که فقط شراب عشق می نوشاند همچون دوغ به طعم پونه های سبز.

باید عشایر زاده باشی تا درک کنی که برکت ریواس و موسیر و علف چه همنشینی خوبی است با نان گندم و بلوط که سمبل و یارانه ی خداوند اند برای پرداخت به اهالی لایق زمین.

باید کدخدا زاده باشی تا ببینی که دلا و زرده و منگشت و آسماری چگونه خم می شوند به احترام قدم هایت که تاریخ را برمی دارند و با اسب های شان کوچ می کنند به صفحات کتاب هایی که بوی مشروطه و قندهار می دهند.

باید آدم باشی تا بفهمی و درک کنی که کنار و بلوط و تره های کوهی در دل طبیعت، همان مبل است و ماشین و موبایل و اتوبوس و بازارچه ای که اگر نباشند، بوی گدایی تو از دل رنگین کمان ترین شهرها به مشام گوسفندان شیمبار و گاومیش های کوت عبداله هم می رسد.

روزهاست که دلم به حال خودم و دلا می سوزد وقتی شنیدم و دیدم که پونه ها و بلوط ها و سنجاب ها و عقرب ها و خوشه های تازه نم کشیده ی چویل ها در طبیعت مظلوم و غریب اندیکا می سوزند و کباب می شوند و خیلی از بی شعورهای عالم هستی بی هیچ تعهدی، در خانه های شان گوشت کبک ها و گوسفندهای همان ولایت را کباب می کنند و دم نمی زنند.

باید فرزند طبیعت باشی تا بفهمی معجزه ی سایه سار بلوط را  به وقت پسین ، آنسان که سنجاب ها  رسالت شان را  به خوبی برای  حفظ  نماد زاگرس انجام می دهند.دلم به حال خودم می سوزد که فردا ، تاریخ مرا به واسطه ی حضور در این تاریخ تقویمی، نفرین خواهد کرد و کاری از دستم بر نمی آید جز نوشتن درد دل هایم با زغال همان بلوط های سوخته در وارگه های به یاد مانده از کوچ های پدر و ایلی که دیگر نیست.
دلا همچنان از داغ بی کسی می سوزد و بوی کباب سنجاب ها و کبک ها و فاتولک هایش به آسمان رسید اما کسی از هیچ کجای این همه مسوولیت ها به داد این طبیعت خدا خوب کرده ی بی صاحب نرسید تا داغ دل برشته ی این فاجعه تا سال ها بر دل ما اهالی زاگرس بماند.

باید انسان باشی تا بفهمی که چه فاجعه ای رخ داده در سرزمینی که ریه و بهانه ی تنفس مردم جنوب کشوری است که سالی صد تا درخت هم در آن کاشته نمی شود در حالی که همه ناظر ند و می بینند که صدها هزار درخت بلوط جلوی چشم سنجاب هایی خاکستر شده اند که سال ها برای کاشت شان در دل صخره ها و سنگ ها، زحمت کشیده اند.

شرم بر منه زاگرس نشین اگر ننویسم از این همه بی خیالی و بی تدبیری و فاجعه ی زیست محیطی و ننگ بر آنان که در قبال این جغرافیا مسوول اند و قدم برنداشتند برای خاموش کردن آتشی که تاریخ و خاطرات یک ایل را آتش زده است.