به گزارش پايگاه خبري مهرگان پرس از اهواز ،يکی از تکیه کلام های رایج در فرهنگ و گفتمان بختیاری ها این است که وقتی از کسی بابت عملکردش ناراضی باشند به او می گویند ( ناشادی گرات ) یعنی چیزهای نا شادی گریبانت را بگیرد.
ناشادی، غم نیست، مصیبت نیست، نفرین هم نیست اما دعا و ذکر خیر هم نیست بلکه یک اعتراض و هشدار و گلایه ی خواص است.
این مقدمه را نوشتم تا آنرا متصل کنیم به دنیای فوتبالی که باید زمینه ساز شادی باشد ولی این روزها پر از ناشادی هاست.
فوتبالی که ماهیت، ذات و رسالت وجودی اش برای سلامت انسان ها است، برای زایش یک تفریح سالم، ایجاد یک هیجان عمومی، شور آفرینی برای نسل جوان ، تحرک اجتماعی ، لذت کار گروهی، تجربه ی موفقیت و شکست و در کل ساعاتی زندگی سبز در چهار چوب یک مستطیل سبز.
به راستی خارج از بردها و باخت ها و حاشیه ها و جام ها ، خروجی فوتبال ایران طی دهه های اخیر برای اجتماع چه بوده است؟
چند نفر از نویسندگان، تحلیل گران و کارشناسان خبره ی ورزشی و علوم اجتماعی ما وقت گذاشته اند و به مسائل پیرامونی و اجتماعی فوتبال پرداخته اند؟
مگر نه این است که فوتبال، سال هاست از جلد یک ورزش خارج شده و به یک پدیده ی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی قوی و تاثیر گذار جهانی تبدیل شده است، پس چرا بستر این زمینه ها را فراهم و دنبال خروجی مطلوب از آن نیستیم؟
بی شک پرداختن به هر کدام از این آیتم ها ، خود حدیث مفصلی است که در مجال این نوشته نمی گنجد اما ریشه یابی و ارزیابی چرایی این همه پرسش ه بی پاسخ به وضوح در کشورمان روشن است.
خلاصه و مفید عرض کنم که در فوتبال ما، هیچکس سر جای خودش نیست. از راس هرم گرفته تا پایین تر ین سطوح و تا زمانی که این معضل بزرگ و چرخه ی معیوب درست نشود هرگز شاهد خروجی مطلوب از بعد ورزشی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در این پدیده نخواهیم بود.
در پایان مطلب نتیجه می گیریم تا زمانی که انقلابی اساسی در سازمان دهی ، قانون گذاری و اصلاحات اساسی در اجرا و نهادینه کردن بستری برای حضور نخبگان ورزشی و در کنار آن، کارشناسان خبره فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را فراهم نیاوریم ، آش، همین آش است و کاسه، همین کاسه و ماحصل ش می شود ، شلوغی ه آقای ساکتی ، توئیت های جنجالی مجیدی، صحبت های ویران کننده ی فلان مدیر عامل ، حاشیه های فراوان اخلاقی فلان بازیکن ، پرخاشگری دائمی فلان مربی ، ورشکستگی ادامه دار باشگاه های مردمی، زد و بندهای پشت پرده ی داوری و هزاران پرسش و ابهام و علامت سوال بزرگ که هیچکس هم به واسطه ی اینکه سر جای خودش نیست، پاسخگوی شان نیست.